کد مطلب:36514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:244

علم بی سود و بی زیان وجود ندارد











پیامبر (ص) در دعاهایشان، از علم غیر نافع جدا به خدا پناه می بردند: «اعوذ بك من علم لا ینفع». غزالی در این زمینه می گوید كه علم وقتی نافع نبود، قطعا زیان خواهد داشت و نمی تواند بی طرف باشد. یعنی سه نوع علم نداریم: علم نافع، علم زیان بخش و علم بی طرف كه نه سود می بخشد و نه زیان. علم فقط دو نوع است: علم نافع و علم زیان بخش. علم اگر سود نبخشد، ضرر خواهد زد و آدمی را به جهنم خواهد كشاند: «اما ان یحییه حیات الابد و اما ان یهلكه هلاك الابد» یا حیات می بخشد یا هلاكت. بنابراین در آموختن باید نهایت احتیاط را به خرج داد.

و لا ینتفع بعلم لا یحق تعلمه.

در اینجا امیرالمومنین (ع) به حكمت یك حكم فقهی هم اشاره می كنند: دلیل تحریم علومی نظیر سحر و كهانت، نافع نبودن آنهاست.

دنباله ی عبارات را می خوانیم:

ای بنی، انی لما رایتنی قد بلغت سنا و رایتنی ازداد و هنا،

[صفحه 22]

بادرت بوصیتی الیك:

فرزندم می بینم كه سن من رفته رفته بالا می رود و سستی در اركان وجودم پدیدار می شود، لذا می كوشم كه هر چه زودتر وصیت خود را با تو در میان بگذارم

و اوردت خصالا منها قبل ان یعجل بی اجلی دون ان افضی الیك بما فی نفسی:

و حرفهای دلم را پیش از آنكه اجلم در رسد، به تو بگویم

او ان انقص فی رایی كما نقصت فی جسمی:

یا همچنان كه تن من رو به ضعف می رود، فكر من هم رو به نقصان برود و آن قدرتی كه اكنون در تفكر دارم، در دوران پیری و كهولت نداشته باشم. لذا بر زمان پیشی می گیرم و می كوشم هر چه زودتر اندیشه های خود را با تو در میان بگذارم

او یسبقنی الیك بعض غلبات الهوی و فتن الدنیا:

می ترسم چندان دیر بشود كه خواهشهای دل و فتنه های دنیا تو را در كام بگیرد و دیگر مجال شنیدن توصیه های من را نداشته باشی یا نتوانی آنها را بپذیری

فتكون كالصعب النفور:

و مثل شتر سركش شوی

و انما قلب الحدث كالارض الخالیه:

قلب جوان مانند زمین نكاشته است

ما القی فیها من شی ء قبلته:

هر بذری كه در او بیفكنند، می پذیرد و ثمر می دهد

فبادرتك بالادب قبل ان یقسو قلبك و یشتغل لبك:

كوشیدم پیش از آنكه سخنی دل یا پراكندگی خاطر پیدا كنی سخنان خود را با تو در میان نهم

لتستقبل بجد رایك من الامر ما قد كفاك اهل التجارب بغیته

[صفحه 23]

و تجربته:

تا تجربه ی دیگران تو را از تجربه ی مجدد بی نیاز كند

فتكون قد كفیت موونه الطلب:

چنان شوی كه دیگر محتاج طلب نباشی

و عوفیت من علاج التجربه:

و از تجربه كردن مجدد معاف بمانی

فاتاك من ذلك ما قد كنا ناتیه:

اینك چیزی كه ما به سراغ آن می رفتیم او خود به سراغ تو می آید

و استبان لك ما ربما اظلم علینا منه:

چیزی كه در نظر ما تاریك می نمود اینك بروشنی در اختیار تو قرار می گیرد

ای بنی، انی و ان لم اكن عمرت عمر من كان قبلی:

فرزندم! گر چه من با گذشتگان نزیسته ام و در گذشته حضور نداشته ام

فقد نظرت فی اعمالهم و فكرت فی اخبارهم:

اما تاریخ گذشتگان را خوانده ام و در افعال و كارهایشان تامل كرده ام

و سرت فی آثارهم، حتی عدت كاحدهم:

چندان در آثارشان سیر كرده ام و به آنها نزدیك شده ام كه گویی یكی از آنان ام و در گذشته با آنها زیسته ام

بل كانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی آخرهم

بلكه گویی تمام تاریخ را از ابتدا تا انتها درنوردیده ام. با یكایك پیشینیان بوده ام و زیسته ام

فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من ضرره:

زلال آن را از تیره بازشناختم و زیان آن را از سود تمیز دادم

فاستخلصت لك من كل امر نحیله و توخیت لك جمیله:

از همه چیز برگزیده ی آن را برای تو آوردم و زیبای آن را برای

[صفحه 24]

تو پسندیدم

و صرفت عنك مجهوله:

برایت مجهولات و تاریكیها را كنار نهادم

و رایت حیث عنانی من امرك ما یعنی الوالد الشفیق و اجمعت علیه من ادبك ان یكون ذلك و انت مقبل العمر:

و همچون پدری مهربان چنان صلاح دیدم كه اكنون كه تو تازه رو به زندگانی داری

و مقتبل الدهر، ذونیه سلیمه و نفس صافیه:

و هنوز دل تو پاك است، نیت تو سالم است و آلودگیها صفحه ی دلت را تیره نكرده اند

و ان ابتدئك بتعلیم كتاب الله عز و جل و تاویله و شرائع الاسلام و احكامه و حلاله و حرامه:

تو را ادب بیاموزم و ابتدا كتاب خدا و تاویل آن را به تو تعلیم دهم و شرایع اسلام و احكام و حلال و حرام آن را به تو تعلیم كنم

لا اجاوز ذلك بك الی غیره:

و جز این چیزیت نیاموزم

ثم اشفقت ان یلتبس علیك ما اختلف الناس فیه من اهوائهم و آرائهم مثل الذی التبس علیهم:

اما بعد هراسان شدم كه مبادا اختلافاتی كه در عقاید و احكام و آرای مردم هست، تو را نیز در كام بكشد و ذهنت را پریشان كند، همانگونه كه امر را بر آنها مشتبه كرده است

فكان احكام ذلك علی ما كرهت من تنبیهك له احب الی من اسلامك الی امر لا آمن علیك به الهلكه:

لذا علی رغم میل خود، دیدم كه بهتر آن است كه تو را از آن اختلافات آگاه كنم تا اینكه به دست خطری بسپارم كه در آن خوف هلاكت هست و رجوت ان یوفقك الله فیه لرشدك و ان یهدیك لقصدك:

[صفحه 25]

امیدوارم كه خداوند تو را توفیق هدایت ببخشد و به راه راست هدایتت كند

فعهدت الیك وصیتی هذه

لذا این وصیت را برای تو نوشتم.


صفحه 22، 23، 24، 25.